سینما زندگی است، پرشور و جاری. سینما هویّت است، هویتی مستقل در بین ملل. سینما ارتباط است، ارتباطی ماندگار. سینما جان دارد و دنیای سینما، دنیای جادوگران و ساحرههاست، دنیای فانتزیهای کودکانه، دنیای رنج، درد، شادی و زیبایی که دقایقی، دیگر خودمان نیستیم، از خودمان درآمده و جایگزین یکی از قهرمانهای پردهٔ نقرهای گردیده و با جریان سیّال رؤیاها و خلاقیّت نمادین آن، روان میشویم.
درونمایهٔ سینما بر اساس ساختن شخصیتهاست و شخصیت اصولاً محور بسیاری از اختلالات رایج نمایشی است. با نگاهی در طول تاریخ به سینما، بیماران روانی، بیمارستانهای روانپزشکی، درمانهای اینگونه بیماران و گاه نبوغ آنان مانند پرفسور «جان نش»، برندهٔ جایزهٔ نوبل (فیلم ذهن زیبا) همیشه پدیدهای جذاب و پربیننده برای جهانیان بوده و اینگونه است سینما و روانپزشکی، شکل گرفته است.
امروزه دستاوردهای علم روانشناسی در حوزههای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و هنری، کاربرد فراوان دارد و سینما از آن برای تأثیرگذاری، جذب و تغییر افکار و عقاید تماشاگران به بهترین نحو استفاده کرده است. میزان بهرهمندی از اصول روانشناسی با میزان جذاب آمار مخاطبان رابطهای تنگاتنگ دارد و این موضوع توسط مخاطب عام کمتر احساس میشود. نمادگرایی پنهان در تصویرپردازی فیلم، میتواند همچون تصویرپردازی در رؤیا با ما رابطه برقرار کند.
رویکرد روانکاوانه در تحلیل فیلم، موجب فرآیندی دقیق برای نمادگرایی اسرارآمیز و پنهان در تصویرپردازی فیلم میشود. یک ارزیابی از این مسائل و نمادهای اصولی و بنیادی، درکی اساسی از ساختار فیلم به دست میدهد. هم روشهای «فرویدی» و هم «یونگی» در مورد تحلیل رؤیا میتواند در تحلیل فیلم هم مورد استفاده واقع شود. استخراج موازنههایی میان تصویرپردازی سینمایی و تصویرپردازی رؤیا، ما را به مقدمهای کامل در موضوع روانکاوی فیلم میکشاند.
همانطور که تجربهٔ فیلم دیدن و رؤیا دیدن در بسیاری از سطوح به یکدیگر شباهت دارند. فیلم سینمایی ایجادکنندهٔ یک اسطورهشناسی جدید مستمر و در حال پیشرفت برای جامعهٔ معاصر ماست.
کاتالیزوری به نام سینما
تاكنون هر آنچه گفته شده، از سودمندی سينما در شتاب بخشيدن به روند رواندرمانی، چه در شیوهٔ روانكاوانه و چه در شيوهٔ شناختی-رفتاری بوده است. امّا به واقع تماشای فرآوردههای سينمايی و تلويزيونی همواره به فرجامی خوشايند نمیانجامد. سينما آن هنگام میتواند شتابدهنده (كاتاليزور) و آسانكنندهٔ درمان باشد، كه از سوی رواندرمانگر و مشاور آشنا به درمان و نيز سينما انجام شود. در فيلمدرمانی، آنچه اهميت نخستين و بنيادين دارد، بيش از همه فهمپذيرسازی و جمعبندی (فرمولاسيون) بيمار در رواندرمانی و مراجع در مشاوره است و اين كاری تخصصي و نیازمند مهارت است. چنانچه فردی بدون درک و دانايی لازم در زمينهٔ فهمپذيرسازی و جمعبندی بيمار و مراجع و همچنين بدون آشنايی و توانمندی كافی در شناخت فيلمهای سينمايی و نقدهای تخصصی انجام شده بر هر يک از آنها، پا به عرصهٔ فيلمدرمانی بگذارد، ممكن است به آسانی بيماران و مراجعان را درگير فرآيند شناختی – تحليلی – رفتاری كند كه نه تنها به دستآورد نيكو و خوشايندی نمیانجامد، بلكه میتواند حتی پيامدهای ناگوار و جبرانناپذير نيز داشته باشد.
سينما همواره برای روانپزشكی و روانشناسی با پيامدهای گوارا همراه نبوده است. صنعت «سينمای وحشت» و صنعت «سينمای هرزهنگارانه» (پورنوگرافيک) از جمله نمونههای آسيبرسان و ناگوار هستند كه در صدهٔ اخير جوامع آدميان را در سراسر اين گویِ گردان مورد تاختوتاز بیرحمانهٔ خود قرار داده و زندگی بسياری از مردمان را در دهههای گوناگون زندگی با رنج و درد همراه ساخته است. شايد به اين نكته بايد بيش از اين پرداخت. چراكه سالهاست بيماران روانرنجور و مراجعان گرفتار و سرگردان، خو گرفتهاند كه اندازهٔ پيامرسانها و افيونهای درونزاد عصبی مغز و نخاع خود را با فرآوردههای به ظاهر دلنشين و گيرای اين دو صنعت بدفرجام افزايش داده و به تسكين و آرامش صد البته زودگذر برسند.
امّا سینما فقط در اين دو پهنه برای دانش روانپزشكی و روانشناسی، ناگوار و بدفرجام نبوده است. فيلمهای سينمايی بارها و بارها به روانكاوی، روانشناسی، روانپزشكی و مشاوره تاختهاند. نمونهٔ ماندگار آن، فيلم «پرواز بر فراز آشيانهٔ فاخته» با بازی فراموش نشدنی «جک نيكلسون» است كه به این منجر شد كه درمانی ايمن و در مواردی بسيار سودمند، به نام «الكتروشوک درماني» به دليل ظاهر ناخوشايند آن در برخی از ايالتهای آمريكا از دست برود.
ما در دنیای رسانهها و در محاصرهٔ آنها قرار داریم. تلویزیون عضو فعّال، رهنموددهنده و سرگرمکنندهٔ زندگی بسیاری از ماست، سریالهای تلوزیونی و فیلمهای سینما در پوشش جذابیت و سرگرمی، بسیاری از اطلاعات را پنهانی در ذهن ما حک میکنند. تفکرات کلیشهای که ما در مورد شغلهای مدرنتر و خردهفرهنگهای اقلیتها داریم اغلب حاصل دیدن فیلمهاست. تصوری که ما از سرخپوستها، بومیان آفریقا، فضانوردها، مأموران امنیتی یا روانشناسها داریم به شدت تحت تأثیر تماشای فیلمهاست. مخصوصاً وقتی آنها را در زندگی واقعی خود زیاد ندیده باشیم، تصور ما از بیماریهای کمیابتر، از خدمات درمانی و از جنبههای خصوصیتر زندگی دیگران هم، از فیلمها جهت میگیرند.
این اطلاعات اگر در دنیای واقعی، یا توسط رسانههای دیگر تصحیح نشوند برای همیشه در ذهن ما میماند و به یک جهتگیری ارزشی تبدیل میشوند. فلان بیماری بد است چون در آن بیمار دست به خشونت میزند، بیمارستانهای روانی بد هستند چون در آنها مثل زندانی با بیمار برخورد میشود و غیره و غیره. هر چه فیلم جذابتر باشد این تأثیر بیشتر است و تفکرات کلیشهای پایدارتری را ایجاد میکند.
دانیل پینک در کتاب پرفروش خود به نام «یک ذهن کاملاً جدید» (A whole new mind) در سال 2005 مینویسد: «مردم دنیا عوض شدهاند و دیگر دوران تحلیلهای مفصل و کتابهای قطور گذشته است. اگر در ادبیات محاورهای مردم دنیا بگردید متوجه میشوید که وقتی میخواهند مثال بزنند مثل قدیم نیست که بیشتر از شخصیتهای کتابها نقلقول میکردند یا نقلقولهایی از کتابهای معروف دنیا میآوردند بلکه الآن مثالها و نقلقولها اکثراً به فیلمها و شخصیتهای فیلمها برمیگردد»:
- مثل جک در سریال لاست «دوست دارم متین باشی»
- مثل حاج کاظم آژانس شیشهای «دوست دارم پای اعتقادم بایستم»
- مثل مایکل در فرار از زندان که به خاطر برادرش، از خودگذشتگی کرد.
- مثل فیلم لیلا، که لیلا حاتمی از درون در حال آب شدن بود، ولی در برابر شوهرش سعی میکرد خونسرد باشد.
وقتی دقت میکنیم خیلی از مفاهیم نظری دربارهٔ عشق، عرفان، ایمان، اخلاق، روانشناسی، سیاست و… که 150 سال قبل باید در کتابها جستجو میشد، اکنون به یمن سینما و تکنولوژیهای مدرن قابل فهمتر و ملموستر هستند. یعنی وقتی در حال خواندن کیمیای سعادت جناب غزالی هستیم، تصور و تصویر را با هم در مغزمان پردازش میکنیم. حتی وقتی به ادبیات محاورهای کودکان و نوجوانان دقت میکنیم، جملات شخصیتهای کارتونی هم در صحبتهایشان استفاده میشود. حتی پینک اشاره میکند که به علت ظهور پدیدهٔ video gameها و اینکه بچههای ما ساعتها پای بازیهای رایانهای مینشینند، ادبیات سال 2020 دنیا مملو از شخصیتهای بازیهای رایانهای خواهد بود. که شاید ما اصلاً شناختی از آنها نداشته باشیم.
دنیا از مفاهیم مکتوب به مفاهیم بصری در حال تغییر است (فیلم جنگ و صلح به جای کتاب جنگ و صلح) و حتی در مفاهیم بصری هم قصه از فیلم به مستند و از مستند به کلیپ تغییر داشته است.
آیا مفهوم سینمادرمانی در حوزهٔ درمان جایی دارد؟
سينما در ميان پديدههای عصر جديد پديدهای است که نه تنها در فرم و شيوههای آغازين دچار دگرديسی و تغيير شده، بلکه از نظر فايده و زمينههای کاربرد نيز دستخوش تحول و توسعه شده است. فيلم، ديگر فقط به عنوان وسيلهای برای تفريح مطرح نيست، علاوهبر ابزار آموزشی، تربيتی، و … بودن در کنار کاربردهای سابق خود اخيراً کاربرد ديگری نيز يافته است. از فيلمها میتوان در «سينمادرمانی» استفاده کرد. ممکن است اغراقآميز بهنظر برسد، ولی زياد تعجب نکنيد. آيا شده تا به حال سالن سينمايی را سرشار از احساسات و دريافتهای متفاوت ترک کنيد؟ آيا شده در همان زمان مايل باشید ادراکات و احساساتهایتان را با ديگران به اشتراک بگذارید؟ آيا شده که فيلم بر تمام يا لااقل بخش کوچکی از زندگی يا فعاليتهايتان اثر گذاشته باشد؟
اگر پاسختان به سؤالات بالا مثبت باشد، میتوان دامنهٔ اين بحث را وسيعتر کرده و عنوان کرد که ما میتوانيم با کمک قدرت دگرگونسازی بعضی فيلمها اثرات خاص و مفيدی را در رفتارهای فردی و اجتماعی خود ايجاد کنیم. «سينمادرمانی»، ابزاری برای انجام اين منظور را در اختيار ما قرار میدهد و به ما اجازه میدهد تا از تأثير تخيل، ادبيات، موسيقی و … موجود در فيلمها بر روان، در جهت تعميق بينش و بصيرت، دريافت الهام و سرمشق، تخليه و نمودبخشی به احساسات، رفع نگرانیها و تغيير در طبع بهره بگیریم.
«سينمادرمانی» بهعنوان بخشی از «رواندرمانی» (Psychotherapy)، شيوهای جديد و ابتکاری متکی بر اصول درمانی متداول و رايج روانی است. حتی در بيرون اتاق درمان نيز با پيروی از دستورالعملهای ويژه در انتخاب عامدانهٔ فيلمها و نحوهٔ تماشای آنها میتوان باعث تسلی و رشد شخصيت و روان گرديد. البته در زمان مواجهه با مشکلات روانی حاد و مزمن اين شيوه بايد حتماً بر بستری از دستورالعملها و روشهای «رواندرمانی» مورد استفاده قرار گيرد. طراح اصلی اين شيوه «دکتر بريژيت ولز» است. او از سال ۱۹۹۱ بهعنوان متخصص «رواندرمانی»، «هيپنوتيزمدرمانی»، و «مشاور افسردگیِ» افراد مجرد يا زوجهای متأهل مشغول به کار در «اوکلند کاليفرنيا» است.
لازم به ذکر است که بحث دربارهٔ صحت واژهٔ «سینمادرمانی» نیست. اینکه سینما بتواند واقعاً اختلالی را برطرف کند یا جایگزین دارویی شیمیایی شود، نیاز به پژوهشهای گسترده و طولانیمدت دارد. امّا خوب است که روانشناس همیشه از مراجعان خود چند سؤال در این رابطه بپرسد تا بتواند در اتمسفر فکریاش نفسی بکشد. مثلاً داستانهای زندگی او را بپرسد. از کتابهای تأثیرگذار و فیلمهای محبوبش پرسوجو کند، و از همذاتپنداریهایش با شخصیتهای فیلمهای محبوبش سؤال کند. زیرا مطمئناً توجه به «سلیقهٔ فیلم» آدمها میتواند دریچهٔ خوبی به رؤیاها، افقها و گذشتهٔ زندگی آنان فراهم کند.
دیدن بعضی فیلمها باعث حال بهتر در زندگی روزمرّهمان میشود. بسیاری از افراد فرصت کتابخوانی زیادی ندارند. مطمئناً تعدادی بر این باورند که هرگز فیلم اقتباسی، غنا و پویایی کتاب اصلی را ندارد. امّا باید به این نکته توجه داشت که دنیای مدرن با بمباران اطلاعات و مفاهیم تازه در زندگی، فراغتهایی از این دست را قطعاً با مطالب خواندنی سریعتر و کوتاهتر پر خواهد کرد. همانطور که بیست سال قبل، در سبد خانهها، کتاب بود و کتابخوانی، امروزه توصیه این است که فیلم دیدن را هم نوعی کتابخوانی تصویری و مؤثر ببینیم.
کدام فیلم؟
بسیاری از ما فیلمهایی دیدهایم که مطمئنیم تأثیرگذار بودهاند. نباید در این تله بیفتیم که فیلم خوب یعنی فیلم معناگرا. باید توجه کرد که از دید روانشناختی فیلم خوب، لزوماً فیلم خوب هنری و … نیست. بهعبارتی اینجا حرف از تخصصی دیگر است، تخصص زندگی کردن. فیلمها باید داستان خوب داشته باشند که به زندگی کردن ما کمک کنند. نظر شما چیست:
آیا سینما و فیلم میتواند در زندگی و تفکر ما تغییر ایجاد کند؟
آیا فیلم دیدن هنوز امری تزئینی و صرفاً برای تفریح و سرگرمی است؟
منابع:
1. سینما و روانپزشکی. مؤلف: دکتر ماهیار آذر. تهران. انتشارات ارجمند. 1389
2. سینما و روح بشر. مؤلف: ویلیام اندیک. مترجم: ابوالحسن علوی. تهران. نشر دانژه. 1388.
3. آنجا: همینجاست. نویسنده: رامتین شهبازی. سایت: www. anthropology. ir .1389.
4. نقد فیلم از دیدگاه کارشناسان. سایت هنر هفتم. 1389..
5. یادداشتهای سینمایی امیررضا تجویدی. سایت: tajvidy.com .www .1389.
6. رؤیا، واقعیت است. نویسنده: سمیه دهبان. سایت: www. radiozamane. com. 1389.
7. رونمایی از حقیقت. نویسنده: محسن شرفالدین. سایت: کافه سینما.1389.
8. به اندازه ماتریکس ایدئولوژیک نیست. حمید خوانیپور. سایت: کافه سینما.1389.
9. تلفیق فلسفه و روانشناسی در آثار هانکه. نویسنده: محسن. سایت: landiemov.1389.
10. هر حقه جادویی مرکب از سه مرحله است. نویسنده: علیرضا خوانساری.کافه سینما.