خانواده، نخستین پایگاه اجتماعی رشد و بالندگی کودک است. مسئولیت این رشد و بالندگی در خانوادههایی که توسط پدر و مادر اداره میشوند، هر دو والد را به خود مشغول میکند. بستری که والدین حمایتگر و آگاه برای حفظ سلامت کودک خود ایجاد میکنند، نیازمند برقراری تعادل در همراهی هر دوی آنها خواهد بود. برخلاف تصور قالبی از پدری که صرفاً وظیفۀ کسب درآمد برای اعضای خانواده را دارد، نقش پدرانگی چیزی فراتر از امور مادی است. اما این نقش از چه زمانی آغاز میشود؟
با وجود حمل ۹ ماهۀ جنین توسط مادر، اکنون میدانیم که نقش پدر در حفظ این جنین کمتر از مادر نیست؛ او میتواند با کمک به حفظ آرامش مادر و حتی صحبت با جنین، بستری امن برای این بازۀ نسبتاً طولانی ایجاد کند. مردی را در نظر بگیرید که با تأمین نیازهای عاطفی و جسمی همسر خود، او را از تنش و اضطراب دور نگه میدارد؛ بدون شک چنین فردی با تأثیر مستقیم و غیرمستقیمی که بر روی جنین گذاشته، به سلامت او کمک کرده است.
در سالهای پس از تولد، نقش پدر پررنگتر نیز میشود. پدرانی که از تصورات کلیشهای نقشهایشان فاصله میگیرند و حمایت و عواطف گرم خود را از کودکشان دریغ نمیکنند، سنگبنای ارتباط دوستانه و مقتدرانۀ پدر و فرزند را برای سالهای بعدی ایجاد میکنند. مشارکت پدر در روند تربیت کودک، میتواند باعث قابل اعتمادتر شدن کودک در آینده باشد. این کودکان کمتر احساس ناتوانی میکنند و در زمان مواجهه با عوامل استرسزای زندگی، واکنشهای مناسبتری نشان میدهند. تأثیر حضور پدر بر کاهش رفتارهای خطرآفرین فرزندان تا حدی است که حتی میتواند نرخ مشکلات رفتاری پسران و نرخ مشکلات روانی دختران طبقات پایین اقتصادی و اجتماعی کاهش دهد.
باید توجه داشت که منظور از حضور پدر، تنها حضور فیزیکی او نیست. این حضور صرفاً به مدت زمانی که پدر با کودک خود میگذارند هم محدود نمیشود. تأثیر حضور پدر زمانی آشکار میشود که همراه با کیفیت و آگاهی او از نیازهای هر دورۀ تحولی فرزندش باشد. در چنین حالتی است که دلبستگی ایمن و گرمی نسبت به پدر هم شکل میگیرد که میتواند به پویایی و توانمندی ساختار خانواده بینجامد.
از سوی دیگر انتظار رابطۀ با کیفیت با فرزند از سوی پدر، زمانی معنا پیدا میکند که خود او از سلامت روانی و عاطفی مناسبی برخوردار باشد. پدری که از نظر عاطفی سرد است، فرزند خود را تحقیر میكند، پرخاشگر و سرزنشگر است، انتظارات و محدودیتهای مشخصی برای رفتارهای فرزندش ندارد و در ارتباط با او صمیمیت کم و خصومت فراوانی را نشان میدهد. در مقابل، پدری که توانسته به مدیریت خوبی نسبت به هیجاناتش برسد و برای سلامت روان خود و همسرش تلاش کرده باشد، میتواند با آرامش خاطر بیشتری برای فرزندانش وقت و انرژی صرف کند.
گاه انتظارات اجتماعی حول محور مردانگی مانند انتظارات مبتنی بر کار و تأمین مخارج خانواده، سهیم شدن پدران در پرورش کودکانشان را به ویژه در سالهای اول زندگی کودک دشوار میکند. این چالشها باعث میشوند که پدران ارتباط روانی کمتری با فرزندان برقرار کنند. اما با توجه به آنچه پیرامون اهمیت نقش پدر در سلامت روان کودکان گفته شد، لازم است که پدر نیز در کنار مادر با برنامهریزی و آموزش مناسب، راهنمایی گرفتن از متخصصان حوزهٔ روانشناسی تربیتی یا روانشناسان کودک و نوجوان، از توانایی خود در جهت زمینهسازی رشد سالم فرزندان استفاده کند.